سلام.....

ببخشید یه مدت نبودم .....خیلی سرم شلوغ بود

اما از نظر های پر محبت شما ممنونم

شروع می کنیم با این شعر از شاعر نامی که نمی دونم کیه؟

گر بمیرد دختری  ...............  بر قبر او روید گلی

گر بمیرند دختران  ..........  دنیا گلستان می شود

بلانسبت بعضیا .....

امان از دست خانوما(البته ما مجرد ها نه)

اگه تیپ بزنیم بریم سر کار
میگن ببینم باکی قرار داری؟



اگه لباسهای معمولی بپوشیم
میگن تواصلا" سلیقه نداری



اگه زیاد بگیم دوستت دارم
میگن باز چه نقشه ای تو سرته



اگه نگیم دوستت دارم
میگن پای کسه دیگه ای وسطه



اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم
میگن به من اعتماد نداری



اگه زنگ نزنیم
میگن انگار سرت خیلی شلوغه



اگه تو خونه زیاد بخندیم
میگن دیونه شدی



اگه کم بخندیم
میگن بخت النحس



اگه شام بخواهیم
میگن فقط فکر شکمشه


اگه شام نخواهیم
میگن ذلیل مرده شام با کی کوفت کردی



ولی هرچی میگن بذار بگن ماکه کارمون درسته

     

چطور بود ؟؟


روزی که مرگ خاطره ها می رسد




                                  روز مرگ آدمی است                                  
روز تنهایی و در به دری
روز انکار وجود
روز التماس نفس
برای آمد و رفت
شاید
عکس قلبی می ماند و وجودی که حتی
درد هم نمی خواهد
گریه
چه خنده آور است
شاید

حال می فهمم چرا روزی نوشتم
ما آدمها گاهی به خاطر هم بد می شویم
گاهی حتی یادمان می رود
کجای این غریبستان اسیریم
چه ساده
غریب می شویم برای هم
زجر می کشیم برای شب جدایی

آخرین غروب را هیچ گاه نمی خواهیم که
فراموش کنیم
چرا ؟؟؟

به چشمان ماه نگاه می کنیم
تا ماه را به خرده بگیریم
سایه خود را در آغوش می کشیم
سراغ شب را از جاده گمراهی می پرسیم

آری
گمشده ای بیش نیستیم
با افسانه ای به نام غرور
خود را خرد می کنیم
خنده ام نمی آید
بگذار بگویم
به دنبال صدایی هستم
که چند روزی است
سکوتش مال من است

بیماری عشق !‌!!
 
هوالعلیم
سلام
درد عاشق را دوایی بهتر از معشوق نیست          شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید
یک روز یکی از دوستانم می گفت که عشق یک نوع بیماریه.من اون روز زیاد از این حرف خوشم نیومد. آخه اعتقاد دارم که آدم همیشه نباید بر اساس برنامه ریزی و حساب و کتاب عمل کنه . هر چند که هنوز هم به ماهیت معنوی عشق اعتقاد دارم ولی امروز می خوام از یک دید دیگه به عشق نگاه کنم . در فرهنگ ما با اون شعرا و عرفای بزرگ، عشق یک اتفاق !‌ مقدسیه ولی من می خوام ماهیت روان آسیب شناختی اونو از دید خودم بررسی کنم ؛ هر چند احتمال می دم که با استقبال شما روبرو نشه.
به نظر می رسه که بیماری عشق !‌ یک نوع وسواس فکری باشه که می تونه به اضطراب ، افسردگی  و وابستگی منجر بشه . از نظر علمی" وسواس فکری (obsession) ، یک فکر ، احساس ، عقیده یا حس مزاحم و تکرار شونده است که باعث افزایش اضطراب می شود .(کاپلان و سادوک،ترجمه پورافکاری).
در عشق هم ، فرد عاشق از این نظر که دائم به معشوق فکر می کند و این فکر تکرار شونده است و گاهی باعث اضطراب می شود با وسواس شباهت دارد ولی تفاوتشان در این است که این فکر نه تنها آزار دهنده نیست بلکه ممکن است حتی لذت بخش هم باشه .فرد عاشق با تداوم فکر کردن به معشوق باعث می شود که اونو به خودش نزدیک احساس کنه و به معشوق وابسته بشه و گاهی این وابستگی اونقدر شدید می شه که فکر می کنه بدون اون نمی تونه زندگی کنه و از این جهت شاید به یک فرد معتاد شبیه باشه . همچنین در حین فکر کردن گاهی اضطرابی را تجربه می کنه که این اضطراب با نزدیک شدن به زمان دیدار معشوق و دیدن اون  به حداکثر خودش می رسه که به نظر من یکی از علائم عشق همون جلوه های جسمانی اونه (مثل : افزایش ضربان قلب ، تعرق ، احساس دلشوره ، ناراحتی های دستگاه  گوارش و....). خود این اضطراب اگر از یک حدی بیشتر بشه ، می تونه باعث بعضی بیماریهای جسمانی بشه که ریشه ی اونا روانیه(عشق).
از طرفی ممکنه فرد عاشق بر اثر ناکامی های (واقعی یا خیالی) و مسائلی و مشکلاتی که پیش می یات ، دچار افسردگی (یا اختلال سازگاری) بشه و علائمی مثل : کم اشتهایی یا پر اشتهایی ، کم خوابی یا پر خوابی ، اشکال در حافظه و تمرکز ، بی انگیزگی و عدم لذت ، بی انرژی بودن و حتی عزت نفس پائین و ... از خودش نشون بده.
اینا به نظر من اختلالاتی است که ممکنه برای یک فرد عاشق پیش بیات و موجب اختلال در عملکرد اون بشه.البته عشق می تونه باعث تحولات مثبتی در فرد هم بشه که بیشتر اخلاقی و معنویه؛ با همه ی این حرفا یک ضرب المثله که می گه :
«عشق آرامش می آورد و شهوت طوفان مهیب است.»