دوستی
 
هوالعلیم
سلام
انسان موجودی اجتماعیه و اجتماعی بودن مستلزم اینه که آدم با دیگران ارتباط داشته باشه. ارتباط نیز انواع مختلفی داره که یکی از انواع اون دوستیه. دوستی هم دارای درجات مختلفیه؛ از دوستی های سطح پائین گرفته تا صمیمیت زیاد . من در اینجا نمی خوام درباره ی  فواید روان شناختی دوستی و ارتباط صحبت کنم، فقط می خوام بگم که گاهی اوقات اتفاقاتی پیش می یاد که باعث ناراحتی هایی بین دوستان می شه که باعث می شه در رابطه ی اونا خلاء و فاصله بشه. پر کردن این فاصله ها به این راحتی ها نیست و به زمان و انرژی روانی زیادی احتیاج داره ؛ تازه اگر به اون نقطه ی قبلی برسه . چون پیشگیری بهتر از درمانه ، بهتره در روابطمون بیشتر رعایت یکدیگر را بکنیم که باعث ناراحتی یکدیگر نشیم و کاری نکنیم که بعدآ پشیمون بشیم.
دیشب یک بنده ی خدایی می گفت: که بیایم توی این ماه مبارک، روزه ی دل بگیریم و ناراحتی ها را کنار بگذاریم و همدیگر را دوست داشته باشیم. من وظیفه ی خودم می دونم که از بهترین دوستم که باعث ناراحتی اش شدم، معذرت بخوام. هر چند که خیلی دیره و اون خیلی بزرگوارتر از از این حرفاست که به روی من بیاره. راستی بیایم توی این ماه سر سفره ی افطار برای ظهور مولامون، مهدی فاطمه (عج) دعا کنیم که دعا برای ایشون در حقیقت گشایش کارهای خودمونه.
ندیده ام رخ خوب تو، روزکی چند است                      بیا که دیده به دیدارت آرزومند است
به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است                به یک کرشمه دل از غمزه ی تو خرسند است
فتور غمزه ی تو خون بخواهد ریخت                       بدین صفت که در ابرو گره در افکند است
یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای                 که صد هزار چو من دلشده در آن بند است
مَبُر ز من،که رگ جان من بریده شود                     بیا که با تو مرا صد هزار پیوند ا
مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست                   از آن چه سود که لعل تو سر به سر قند است
کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست           شب فراق چه داند که تا سحر چند است




التماس به خدا شجاعت است . اگر بر آورده شود حاجت است . اگر بر آورده نشود حکمت است .
التماس به خلق حقارت است . اگر بر آورده شود منت است .  اگر بر آورده نشود ذلت
است .

سه تا دیونه.....

- در یک تیمارستان سه تا دیوونه را برای امتحان کردن میزان دیوانگی در آنها انتخاب میکننئ . بعد زیر یه لامپ یه میز میزارن و روی اون را روغن میریزن و به دیوونه ها میگن که این لامپ را عوض کنید .!!
دو تا از اونا هی میرفتن بالا و هی می‌افتادن پایین . ولی دیوونه‌ی سومی یه روزنامه میاره و میندازه رو میز و بعد میره لامپ را عوض میکنه !!؟ بعد علت کار را از اون میپزسن . میگه : هیچی ، چون دیدم اون دوتا دستشون به لامپ نمیرسه و هی می‌افتن ، من هم یه روزنامه گذاشتم تا دستم برسه !!!!
-----------------------------------

- برای بررسی میزان دیوانگی در یک تیمارستان ، سه تا دیوونه را به اتاقی میارن و برای اونا نوارِ روضه ( عزا ) میزارن . دوتا از اونا شروع میکنن به بندری رقصیدن و بالا و پایین پریدن . ولی یکی از اونا آروم میشینه و بغز میکنه !!. از اون میپرسن :خب ، چرا تو نرقصیدی ؟
میگه : آخه من عروسم !!!!!
------------------------------------

- یه بار به سه تا دیوونه میگن اگه شما سیب زمینی بودید و داشتید سُرخ میشدید، چی کار میکردید ؟! . دوتا از اونا شروع میکنن به لرزیدن و به این طرف و اون طرف پریدن . ولی سومی سَره جاش وایمیسه بوده و تکون نمی‌خوره . !! میپرسن : چرا تو تکون نخوردی ؟ میگه : آخه من به تهِ ماهی تابه چسبیده ام !!!!!!!