برخوردهای مبتنی بر شتاخت و احترام
یا به عبارتی رفتار بچه مثبت وارانه!! در اینگونه برخوردها طرفین کمی تا قسمتی عاقلند، فهم دارند، شعور دارند و الکی قوه خیال خود را به کار نمی برند. از پدر و مادرشان اصول محرم و نامحرم را یاد گرفته اند. راحت! مثل آدم زندگی شان را می کنند. سلام علیکشان را دارند، سر وقت هم پدر و مادرشان برایشان آستین بالا می زنند که تا دم در نیاوده اند سر و سامان بگیرند! و در کل آدمهای خوشحالی هستند
آدم های دختر و پسر ندیده فول فابریک، بعضا دچار این نوع برخورد می شوند. سرخ و سفید می شوند و عرق میریزند. ضربان قلبشان بالا میرود و احتمالا شاهد بعضی علائم فیزیولوژیکی... (گلاب به رو، دیگر بقیه اش را نمی گویم) می شوند
همین جا لازم است اشاره ای به مساله ماخوذ به حیا بودن بشود. از قدیم ندیم ها گفته اند که حیا خوب است ولی خجالتی بودن نه! یهنی چه؟ یعنی اینکه فرد باحیا با اراده خودش کاری را انجام نمی دهد و در حالت خونسردی، آرامش و هوشیاری است؛ ولی آدم خجالتی، بدبخت ننه مرده، اگر بخواهد هم توانایی انجام آن کار را ندارد
فکر نکنید خیلی خوب... پس خوب است که بچه مان خجالتی باشدها! نه اصلا! چون گاهی شاهد رفتارهای متناقض از افراد فوق العاده خجالتی بوده ایم. یعنی طرف موقع حرف زدن یک دقیقه نمی تواند به چشمانت نگاه کند ولی با صد نفر تلفنی، دوستی خارج از محدوده دارد
برخورد دستپاچه و هیجان زده
به علت عدم شناخت از نحوه قضاوت دیگران، باعث بوجود آمدن برخورد هیجان زده می شود. یعنی چه می شود؟! الان می گویم... یعنی دخترک یا پسرک طرف مقابلش را که می بیند یوهویی گمان می کند که ایشان یک دل نه صد دل عاسخ! او شده است که فلان لبخند را زده یا فلان کلمه را استفاده کرده است. همه اینها زیر سر نداشتن شناخت صحیح از جنس مخالف است
نتیجه اخلاقی: آقاجان؛ نوجوانان و جوانان باید مورد محبت قرار بگیرند تا اینطوری تشنه محبت نباشند که وقتی کسی گفت دوستت دارم سر از پا نشناخته همچین بى اختیار دل از کف بدهد
برخورد خشک و محدود
بعضی ها از آن طرف پشت بام افتاده اند. یعنی در مقابل جنس مخالف، آنقدر کج خلقی و اخم و خشانت! به خرج می دهند که نگو و نپرس. همچین رفتار می کنند که انگار دشمن خونی خود را دیده اند. این خودش باعث ایجاد عکس العمل سرد از اطرافیان می شود و فرد خشن و خیلی قشنگ، با خودش فکر می کند که این عمل! آنان است نه عکس العمل و باعث جیرینگ شکستن قلب یخ بسته و لطمه دیدن روح گل سرخی اش می شود
برخورد مبتنی بر پرخاشگری
این افراد محبت صادقانه و عارفانه و بی شائبه و غیره و ذالکانه خود را به شکل پرتاب سنگ و پاشیدن اسید و داد و فریاد و نیش و کنایه به طرف مقابلشان نشان می دهند. اینها کسانی هستند که به پختگی اجتماعی در رفتار خود نرسیده اند. کلا یک چیزیشان می شود که این رفتار ازشان ساطع می شود؛ وگرنه آدم سالم که این جوری نیست
برخورد راحت از نوع روشنفکری
این افراد غالبا وقتی در مقابل جنس مخالف قرار می گیرند، با نگاه ممتد به طرف مقابل، حرفهای بی سر و ته، گاه شوخیهای بی مورد و البته با این شعار که او هم یک انسان است، می خواهند بگویند که هیچ احساس خاصی نسبت به طرف مقابل ندارند. ولی خدا می داند که داخلشان چه خبر است. این جماعت سعی می کنند به هر نحو ممکنه با عادی جلوه دادن رفتار خود، به جنس مخالف (که صد البته یک انسان است!) هر روز بیشتر از دیروز نزدیک شده و روابط حسنه ای را با او برقرار سازند و بعد از آن دیگر چه شود
شامل این آهنگ ها.....
|
[192 kbps] [64 kbps] |
سلام دوستان .
به امید خدا من می خوام که دیوان فروغ فرخ زاد را به شما معرفی کنم . به این امید که شما هم من را در این راستا کمک کنید . اگر هم هر کدام از شعرهای فروغ را خواستید به من بگید براتون تو وبلاگ میزارم . منم به ترتیب دیوان جلو میرم و براتون مینویسم . هدف من از این کار آشنایی شما دوستان با زندگی و شعرهای ، شعرای ایرانی میباشد .
نگاه کوتاه و رندانه به فروغ
فروغ شعر را فریاد می زد و آنقدر این فریاد ساده و بی پیرایه بود که همه به معنی و مفهوم شعر به راحتی دست می یابند او اینطور می اندیشید که :( اگر قرار است در شعر وسواس عروض و قافیه و وزن داشته باشیم آن شعر نمی تواند شوری در باور اذهان ایجاد کند ) .
آری او در پانزدهم دی ماه سال یک هزارو سیصدو سیزده در تهران دیده به جهان گشود زمانی که هنوز تحصیلات دبیرستانی اش را تمام نکرده بود ازدواج کرد آن هم دیری نپایید که در سال 1333 از همسرش جدا شد و آرزوی دیدن فرزند را به دل مادر گذارد . فروغ در آن زمان بود که در مجموعه شعر خود« اسیر » خانه متروک چنین سرود :
دانم که از آن خانه متروک
شادیزندگی پر گرفته
دانم اکنون که طفلی به زاری
ماتم از هجر مادر گرفته
و سر انجام در بهمن ماه 1345 در سن 32 سالگی بر اثر سانحه تصادف دیده از جهان گشود و عاشفان شعر و ادب را در عرای خود سوگوار کرد و در روز 26 بهمن سال 1345 در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد روحش شاد و قرین رحمت باد .
شهاب آباریان
تابستان سال 84
Yنا آشنا
<باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
YYYYYYYYYY
باز هم از چشمه لبهای من
تشنه ای سیراب شد ، سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد ، در خواب شد
بر دوچشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمیدانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذارد از جاه و مال آبرو
YYYYYYYYYY
او شراب بوسه می خواهد زمن
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
YYYYYYYYYY
من صفای عشق می خواهم از او
تا فداسازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
YYYYYYYYYY
او به من میگوید ای آغوش گرم
مست نازم کن ، که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ، من ترا بیگانه ام
YYYYYYYYYY
آه از این دل ، آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش را نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا ، کس به آوازش نخواند
شهاب